مدیریت ریسک، عملیاتی است که به بررسی و تعیین تاثیرات مختلف پوزیشن بر رشد حساب مالی میپردازد و احتمال شکست را مشخص میکند. در این زمینه، مدیریت سرمایه، روشهای خاصی را ارائه میدهد که یک فرآیند قابل تکرار و ساختارمند برای ارزیابی و تعیین ابعاد واقعی پورتفولیو در شرایط متفاوت فراهم میآورد. این فرآیند به طور خاص عمل میکند. در این مقاله از آکادمی استاد ترید، شما با تکنیکهای مختلف مدیریت سرمایه آشنا خواهید شد.
مدیریت ریسک به دنبال یافتن تعادل مناسب بین ریسکهای بسیار بالا و بسیار پایین است. در واقع، ریسک بالا میتواند منجر به افت گسترده یا افزایش قابل توجه سهام شود، در حالی که ریسک پایین قابل کنترل است اما رشد سهام به طور قابل توجهی کند خواهد بود.
مدیریت ریسک یا کنترل ریسک به این معنا است که یک معاملهگر باید از قدرتهای مخالف پوزیشن آگاه باشد. همچنین، مدیریت ریسک شامل تدوین دستورالعملهایی برای رسیدگی به شکستهای معاملاتی است و نحوه کاهش ریسک و تعریف استانداردهای عملکرد را توضیح میدهد. بنابراین، مدیریت ریسک استانداردها و دستورالعملهایی را تعیین میکند که در آن باید روش مدیریت سرمایه انتخاب شود.
مدیریت سرمایه روشی است که توضیح میدهد چگونه حجم سفارش در شرایط خاص تعیین شود. این مانند یک ابزار قابل تنظیم است که معاملهگر میتواند برای هماهنگی با اهداف مدیریت ریسک از آن استفاده کند، کاهش سطح ریسک و بهینهسازی رشد سرمایه.
یک معاملهگر باید از تکنیکهای متنوع مدیریت سرمایه استفاده کند و ما در اینجا قصد داریم تکنیکهای مشهور را به شما معرفی کنیم. همچنین، ما به بررسی مدلهای اصلی از درصدهای ثابت و سرمایههای ثابت خواهیم پرداخت:
مطلب پیشنهادی: تورم چیست؟ ۳ سطح اصلی نرخ تورم
میانگین رو به بالا (Averaging up)
میانگین رو به بالا، احتمال برد پوزیشن را افزایش میدهد یا معامله مورد نظر را ارزیابی میکند. این به این معنا است که زمانی که یک معامله سودآور میشود، معاملهگر باید تعداد بیشتری قرارداد را برای پورتفولیو در نظر بگیرد.
مزایا:
- احتمال ضرر در معامله نسبتا کم خواهد بود، زیرا پوزیشن اولیه هنگام پیروی از روش میانگین رو به بالا، بزرگ نیست.
- به خصوص معاملاتی که از این روش پیروی میکنند، رویکرد میانگین رو به بالا میتواند مفید باشد، زیرا به معاملهگر اجازه میدهد تا حجم معامله را بالا ببرد و فرآیند خود را تقویت کند.
معایب:
- یافتن یک سطح قیمت مناسب و منطقی برای افزایش حجم معامله میتواند چالشبرانگیز باشد. همچنین، زمانی که قیمت بازمیگردد، بازندگان میتوانند به سرعت برندگان را تغییر دهند. برای مقابله با این تأثیر، معاملهگران از حجمهای بزرگتر در سفارشات قبلی خود استفاده میکنند و زمانی که شروع به استفاده از روش میانگین رو به بالا میکنند، حجم پوزیشن خود را کاهش میدهند، که این بخشی از استدلال طرفداران این روش است.
میانگین ارزش (Cost Averaging)
این روش معمولاً به عنوان “افزودن به پوزیشنهای زیانده” شناخته میشود و در بین معاملهگران بسیار مورد بحث است. این روش در مقابل میانگین رو به بالا قرار دارد، زیرا زمانی که معاملات شما علیه شما حرکت میکند، شما یک سفارش جدید باز خواهید کرد تا حجم معامله خود را افزایش دهید.
مزایا:
- ضررها به طور احتمالی کاهش مییابند و حتی با باز کردن یک پوزیشن جدید، سریعتر به نقطه شکست روند دست پیدا میکنید.
معایب:
- معاملهگران مبتدی اغلب زمانی که در حال ضررکردن هستند، به طور نادرست از این روش استفاده میکنند و به طور عاطفی به آن متصل میشوند (مرتبط با قرارگیری در پوزیشن، موضوع روانشناسی). چنین معاملهگرانی به طور خودسرانه سفارشات جدیدی را با امید به کسب سود اجرا میکنند، بدون این که یک برنامه یا اصول مشخصی داشته باشند که در نهایت باعث چرخش قیمت شود.
روش میانگین ارزش برای معاملهگران مبتدی یا معاملهگرانی که کنترلی بر این روش ندارند و یا به طور عاطفی با معاملات خود رفتار میکنند، توصیه نمیگردد.
مارتینگل (Martingale)
رویکرد حجم پوزیشن مارتینگل به اندازه روش میانگین ارزش، مورد بحث است. در اصل، پس از زیان در یک معامله، معاملهگر حجم پوزیشن معاملات خود را دو برابر میکند، به طور فوری و بالقوه زیانهای قبلی با اولین سود جبران میشود.
مزایا:
- تمام زیانهای قبلی میتوانند به طور احتمالی تنها با یک معامله برنده جبران شوند.
معایب:
- هنگامی که حجم معامله را دو برابر میکنیم، خطر برای کل حساب معاملاتی اجتنابناپذیر است. در بلندمدت، همه معاملهگران با زیانهایی روبرو میشوند و قصد دارند پوزیشن منفی را ادامه دهند، که این موضوع میتواند منجر به از دست دادن حساب معاملاتی شود.
اگر معاملهگران قصد دارند بعد از زیان، به معامله بپردازند، تکنیکهای مارتینگل چالشهای بزرگی را نشان میدهد و در چنین شرایطی، سریعتر منجر به از دست دادن کل حساب میشود.
اگر در هر معامله فقط ۱٪ ریسک وجود داشته باشد، یک معاملهگر در هشتمین سطر جدول زیر، کل حساب خود را آسیب میبیند.
Money Risked | % Resked | Account |
۱۰۰,۰۰ | ۱% | ۱۰,۰۰۰,۰۰ |
۱۹۸,۰۰ | ۲% | ۹,۹۰۰,۰۰ |
۳۸۸,۰۸ | ۴% | ۹,۷۰۲,۰۰ |
۷۵۰,۱۱ | ۸% | ۹,۳۱۳,۹۲ |
۱,۳۷۱,۰۱ | ۱۶% | ۸,۵۶۸,۸۱ |
۲,۳۰۳,۳۰ | ۳۲% | ۷,۱۹۷,۸۰ |
۳,۱۳۲,۴۸ | ۶۴% | ۴,۸۹۴,۵۰ |
۲,۲۵۵,۳۹ | ۱۲۸% | ۱,۷۲۶,۰۲ |
-۴۹۳,۳۷ |
آنتی مارتینگل Anti-Martingale
رویکرد آنتی مارتینگل خطرات روش مارتینگل را از بین میبرد. در تضاد با سیستم مارتینگل، زمانی که یک معاملهگر زیان میبیند، حجم حساب خود را دو برابر نمیکند، بلکه به همان پوزیشن پایبند میماند که به زودی این زیان رفع نخواهد شد. از سوی دیگر، زمانی که یک معاملهگر سود میبرد، حجم حساب معاملاتی خود را دو برابر میکند و با دو برابر ریسک روبرو میشود. پشت این روش، فکری وجود دارد که پس از برنده شدن در یک معامله، شما با «پول آزاد» شروع به معامله میکنید.
برای نمونه، فرض کنید یک معاملهگر در یک معامله ۲۰۰ دلار سود کسب میکند، جایی که او روی یک حساب ۱۰۰۰۰ دلاری، ۱٪ ریسک میپذیرد. حالا حجم جدید حساب او به ۱۰۲۰۰ دلار رسیده است. در معامله بعدی، او میتواند روی ۲۰۰ دلار ریسک کند که میزان ریسک بر روی ۱۰۲۰۰ دلار برابر با ۱.۹۶٪ است. اگر معاملات بعدی او نیز با نسبت سود به ریسک ۲ باشد، او ۴۰۰ دلار سود به دست آورده و حالا حجم جدید حساب وی به ۱۰۶۰۰ دلار رسیده است. در معامله بعدی، معاملهگر میتواند روی ۶۰۰ دلار ریسک کند که میزان ریسک بر روی ۱۰۶۰۰ دلار برابر با ۵.۷٪ است.
مزایا:
- معاملهگر با استفاده از این روش، پتانسیل بیشتری برای کسب درآمد با رکوردهای برد دارد و به آسانی موجودی حساب خود را کمتر از مقدار اولیه حساب نخواهد کرد.
معایب:
- فقط یک زیان میتواند تمام سودهای قبلی را از بین ببرد. به همین دلیل، معاملهگران نباید حجم معاملات خود را دو برابر کنند، بلکه از یک ضریب کوچکتر از ۲ استفاده میکنند تا حجم پوزیشن معاملات خود را پس از کسب سود تعیین کنند. به این ترتیب، پس از زیان، سود خود را حفظ خواهند کرد.
- نوسان در حساب معاملاتی با استفاده از تکنیک آنتی مارتینگل میتواند مهم باشد، زیرا زیانها پس از رکورد سود، میتواند بالا باشد. اگر یک معاملهگر نتواند با چنین زیانهایی مقابله کند، روش آنتی مارتینگل ممکن است مشکلات بیشتری ایجاد کند. توصیه میشود که یک معاملهگر بدون دو برابر کردن حجم معاملات، یک سطح خاص تعیین کند و به روش اولیه برگردد و سود خود را حفظ کند.
نسبت ثابت (Fixed Ratio)
رویکرد نسبت ثابت بر اساس فاکتور سود یک معاملهگر است. بنابراین، یک معاملهگر باید میزان سود خود را تعیین کند تا او را قادر سازد تا حجم پوزیشن معاملاتی خود را افزایش دهد (که به عنوان دلتا نیز شناخته میشود).
به عنوان نمونه، یک معاملهگر میتواند فقط با یک قرارداد معامله را آغاز کند و دلتای خود را برابر با ۲۰۰۰ دلار تعیین کند. هرگاه معاملهگر سود دلتای ۲۰۰۰ دلاری را کسب کند، میتواند حجم پوزیشن خود (حجم معامله) را با افزودن یک قرارداد افزایش دهد.
مزایا:
- فقط زمانی که معاملهگر سودآوری میکند، امکان افزایش حجم معاملات وجود دارد.
- با استفاده از دلتا، معاملهگر قادر است کنترل رشد سرمایه خود را در دست بگیرد. دلتای بالا نشاندهنده این است که معاملهگر به آرامی حجم معاملات خود را افزایش میدهد. اما، دلتای پایین به این معناست که معاملهگر پس از کسب سود، حجم معاملات خود را افزایش میدهد.
معایب:
- مقدار دلتا بیشتر مبتنی بر فکر و تصور است و تنظیم آن بیشتر مسئلهای شخصی است، نه چیزی که بر اساس علم دقیق تعیین شود.
- دلتای بالا، حجم معاملات را افزایش میدهد اما رشد حساب را کاهش میدهد، در حالی که دلتای کمتر باعث افزایش موجودی پوزیشن میشود و فرصتی را فراهم میکند تا از یک سطح سود به سطح بعدی برود. این تفاوتها ممکن است چشمگیر باشند.
معیار کِلی ( Kellys Criterion):
هدف از استفاده از معیار کِلی این است که سود ترکیبی را به بالاترین حد ممکن برساند، که میتوان با سرمایهگذاری مجدد سود به دست آمده، انجام داد. معیار کِلی با استفاده از وینرِیت و لوسرِیت برای تعیین حجم پوزیشن مناسب استفاده میشود و فرمول آن به این شکل است:
Position size = Winrat – ( ۱- Winrate / RRR)
با اینکه معیار کِلی حجم معاملات پیشنهادی را مشخص میکند، اما اغلب تاثیر زیانها و رکورد باختها را نادیده میگیرد. در زیر دو مثال وجود دارد که این مسئله را توضیح میدهد:
مثال ۱:
Position size = 55% – (۱ – ۵۵% / ۱٫۵)= ۲۵%
مثال ۲:
Position size = 60% – (۱- ۶۰% / ۱) = ۲۰%
همانطور که میبینید، حجم معاملات پیشنهادی با استفاده از معیار کِلی بسیار زیاد است و نیاز به مدیریت ریسک بیشتری دارد. برای مقابله با این تأثیر، روش رایج استفاده از کسری از معیار کِلی است. به عنوان مثال، استفاده از ۱۰/۱ معیار کِلی منجر به %۲٫۵ تا %۲ حجم پوزیشن معاملاتی میشود.
مزایا:
- به بیشینه میزان رشد میرساند.
- یک چارچوب ریاضی برای استراتژی ساختاری ارائه میدهد.
معایب:
- معیار کِلی جامع ممکن است منجر به کاهش قابل توجه و سریع شود. بنابراین، در نظر گرفتن استفاده از کسری از معیار کِلی جامع میتواند مورد توجه باشد.
سخن پایانی مدیریت سرمایه
یادگیری مدیریت سرمایه یکی از مهمترین تواناییهایی است که هر تریدر برای بقا در بازارهای مالی نیاز دارد. بازارهای مالی پر از ریسکهای متعدد هستند و اگر فرد نتواند سرمایه خود را به درستی مدیریت کند، احتمال دارد کل سرمایه خود را از دست بدهد.